پسرک توی لیله ادت دوچرخه مـی راند
توی خیـال خسته اش
به هر خانـه سر مـی زند
حوا با نگاه آبی
آدم با دستهای خسته
یوسف با قلب شکسته
از چشمـی در
به پسرک زل مـی زند
پاشنـه درون مـی گردد. کانال خوانندگان لسانجلسی یکی مـی پرسد:" پسر اهل کجایی؟"
پسرک توی خیـالش
دور فلک چرخ مـی زند
توی کویر خیس بغداد
قله های سبز ایران
قندهار کـه بارش گلوله است
تا بـه کانال ادت مـی رسد و مـی گوید:" من؟"
-من کولی جهانم!
"کولی جهان؟"
روی این پل
توی این بندر و خاک
پی چه مـی گردی؟
"پی ماهی سیـاه کوچولوم
پی دستای سبز امنیت
پی سقفی به منظور زندگی
آه آه چی بگم؟
پی ریشـه های گمشده ام
پی پدرم کـه با تفنگش گم شد
پی رویـاهای مادرم
که درون انتظار خون شد!"
پسرک سر بـه سوی تپه های ادت مـی گرداند. روی تپه کابوی دموکراسی با دستمال سرخ و سفیدش دست تکان مـی دهد.
پسرک چشمان سیـاهش را
در دستان ترکش خورده اش پنـهان مـی کند
ناگهان کابوی دموکراسی
پر اژدهایش را
روی چاههای بغداد باز مـی کند
پسرک گوش هایش را مـی گیرد و فریـاد مـی زند:" برو گمشو
برو دور شو
برو بیرون!
این ادت مال من است
این ادت خاک من است."
برای پناهجوی کوچولو احمد، 1 ژوئن 2004
[خیـال ِتشنـه: June 2005 - khialeteshne.blogspot.com کانال خوانندگان لسانجلسی]